شعرای سنتی همه بسیار تعصب هم داشته اند نسبت به جنس معشوقه که اصل باشد و دست نخورده.

 

مثلا در جایی سعدی گفته نخورد شیر نیم خورده ی سگ و منظورش از نیم خورده ی سگ همانا زنی است که قبلا شوهر داشته است. بر عکس زمانه ی ما که همه دنبال این جنس هستند.

بابا طاهر هم که کلا دوست نداشته دختر هایش را شوهر بدهد و در جایی گفته

گلی که خم (خودم) بدادم پیچ و تابش 

به آب دیدگونم دادم آبش

به درگاه الهی کی روا  بی ( بود)

گل از مو دیگری گیره گلابش

حافظ هم از این طایفه و از این قاعده مستثنی نبوده اما باز هم رندی به خرج داده و گفته

همای گو مفکن سایه ی شرف هرگز  

بر آن دیار که طوطی کم از زغن باشد

و در این شعر و دقیقا در بیت اول و دوم با دقت هرچه تمام تر توضیح داده است که

خوش است خلوت اگر یار یار من باشد

نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد

من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم

که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد  ( ربطی ندارد ولی گویا بلقیس هم بیوه بوده)

خلاصه تا بوده بازار ستر عورت و ناموس بازی و غیرت گرم بوده. حالا مرد داریم که زنش را طلاق می دهد چون حجاب دارد جلوی نامحرم.

ضرب المثل: نه به آن شوری شور و نه به این بی نمکی